تجربه مادر سروش از درمان لکنت
سلام به همگی. من مادر سروش مودت هستم. الان ۶ سال و نیمه است و به یاری خدا و با لطف و حمایت های همیشگی آقای دکتر برزگر از درمان ترخیص شدیم.
اولین بار لکنت سروش از ۳ سال و نیمگی شروع شد. اوایل نمره در حد ۱ بود و من فقط متوجه میشدم که حرف اول بعضی جمله ها رو تکرار میکنه اینم بگم که سروش خیلی زود صحبت کرد. خیلی باهوش بود و خیلی خوش سر و زبون. برا همین اصلا به لکنت فکر هم نمی کردم. یه مدت گذشت و تکرارها بیشتر شد طوری که یه بار خواهرم هم بهم گفت چرا سروش اینجوری حرف میزنه؟ در واقع اون موقع بود که فهمیدم یه چیزی هست چون تا قبلش فکر میکردم خودم خیلی حساسم. ولی بازم لکنت در حدی نبود که دیگران متوجه بشن. تا اینکه یه روز سروش رو برای مصاحبه شروع مهدکودک بردم. با هم رفتیم و از نظر من هیچ چیز استرس آوری وجود نداشت.
سروش رو گذاشتم خونه و خودم رفتم سرکار و ۲ ساعت بعد برگشتم. چیزی که می دیدم وحشتناک بود. سروش هیچ جمله ای رو نمی تونست بگه و در هر جمله همه کلمات رو با تکرار میگفت. داشتم دیوونه میشدم. خلاصه میکنم. گریه و زاری و دعا و دنبال علت گشتن و مشورت با هر کی میتونستم و تخم کفتر و گوشت شتر و …
خلاصه یه کم بهتر میشد ولی خوب نه. تا اینکه مهدش شروع شد و روز اول مهد من با ترس و لرز سروش رو بردم. مادرها هم با بچه ها تو کلاس بودن. چشم من به دهن سروش بود و دعا میکردم. متوجه نگاه یکی از مادرا شدم که بهم لبخند میزد. مادر آنیتا بودن. بهم گفتن پسرتون تکرار داره (برام جالب بود که نگفتن لکنت) و بعد برام توضیح دادن که آنیتا تحت درمان هست و هیچ نگرانی نیست و لکنت قابل درمانه و اینکه فرصت رو از دست ندم و درمان رو با آقای دکتر برزگر شروع کنم. واقعا لطف خدا بود که سروش با آنیتا همکلاسی بود و من همون اول با درمان درست آشنا شدم.
از همون موقع تو کانال تلگرام عضو شدم و ساعتها وقت میذاشتم و کلیه مطالب رو مطالعه میکردم. بعد از تقریبا ۲ ماه برای درمان حضوری رفتیم تهران. اینم بگم که ساکن شیراز هستیم و یه دختر کوچیکتر هم دارم که اون موقع ۱ سالش بود و شیر میخورد و نمی شد تنهاش گذاشت. برا همین دسته جمعی رفتیم تهران. بماند که ابان بود و هوا سرد و هر دو تای بچه ها بین راه سرمای بدی خوردن و …
خلاصه هر جور بود خدمت آقای دکتر رسیدیم. سروش خیلی مضطرب بود. همش به من چسبیده بود و دست منو ول نمی کرد. من همین که وارد اتاق شدم شروع کردم تند تند از اتفاقات پیش اومده تعریف کردم که آقای دکتر به من گفتن چرا اینقدر تند حرف میزنی
و برام توضیح دادن که تند صحبت کردن مادر یکی از علل مزمن شدن لکنته. تا حالا اینجوری به موضوع نگاه نکرده بودم
و گفتن عامل اضطراب شدید سروش هم لکنتش هست و با درمان لکنت اون هم برطرف میشه. یه سری تمرینات بهمون دادن و گفتن که بهشون گزارش بدم. خیلی گیج بودم. برگشتیم شیراز. تو مسیر بودیم که بنزین گرون شو و اتفاقهای آبان پیش اومد خلاصه تا یه مدت هم نمی تونستم برم دنبال کتاب خریدن.
از ۲ هفته بعد هر جور بود کتابها رو خریدم و تمریناتمون شروع شد. اوایل واقعا گیج بودم. سروش بچه سختی نیست. زبون بسته خیلی گوش به حرف بود و با یه شکلات و پاستل راضی به تمرین میشد. البته من هم سخت میگرفتم و تمرینات اجباری بود. چند ماه گذشت. قصد داشتم برا عید مجدد بریم تهران که کرونا شروع شد و کلا سفر ما هم کنسل شد. تمرینات ادامه داشت. طبق فرمول نمره دهی نمره سروش از ۵ به ۲ رسیده بود ولی تکرار کلمه و جمله خیلی خیلی زیاد داشت. آقای دکتر بعد از عید جلسات راه دور رو راه انداختن و ما باهاشون وقت گرفتیم.
بعد از جلسه همون شب سروش یه نوسان شدید داشت. نمره اش رفت رو ۴. من داشتم دوباره دیوونه میشدم. بعد از یه هفته دوباره آروم آروم درجه لکنت اومد روی همون ۲ ولی اینبار تکرار های کلمات خیلی کم شد. یعنی کامل پیشرفت مشهود بود. برداشت من این بود که من لیدکامب رو خوب اجرا نمی کردم و سروش تو اون جلسه تازه با مفهوم اون آشنا شده بود. خلاصه که اوضاع خیلی بهتر شد و تمرینات ما ادامه داشت و جلسات رو هم برگزار میکردیم. اول خرداد ۹۹ به خونه جدید اسباب کشی کردیم. به طرز عجیبی نمره سروش اومد رو ۱ و اصطرابش خیلی کمتر شد . که باز فهمیدم خونه قبلی سروش یه خواب ترسناک دیده بود که محیط خوب همون خونه بوده و حضور در اون خونه یه عامل استرس دائمی براش بوده! این مورد رو با آقای دکتر هم مطرح کردم.
تمرینات رو ادامه دادیم و بعد از چند ماه که بین ۰ و ۱ بود. از آبان ۹۹ نمره ها صفر شد. تا بهمن که باباش یه دفعه یک مریضی بد و ناشناخته گرفت که کل زندگی ما فلج شد و اثراتش رو رو سروش هم گذاشت. یه هفته کمی نوسان داشت و بعد مکث هاش شروع شد. اینبار تمرینات حافظه اضافه شد و سروش که خیلی خوش قلق بود با این یکی کنار نمیومد. اطرافیان هم می گفتن این قدر اذیتش نکن. بازم هر جور بود سعی کردم تمرینات رو پیش ببرم. با جایزه.
تایم گوشی دیدنش منوط به انجام تمرین بود یا پارک رفتن عصرها فقط بعد از تموم شدن تمرینها بود. نق میزد چون براش سخت بود ولی هر جور بود انجام میدادیم.
سروش مشکل تلفظ هم داشت. س و ش و ز و ز و چ رو خوب نمی گفت. آقای دکتر لطف کردن و روی این حروف کار کردن. واقعا فکر نمی کردم به این راحتی بشه این مشکلات رو اصلاح کرد. البته سروش هم بچه باهوشی هست و خودش با خودش تمرین میکرد. دوست داشت بتونه درست بگه.
خلاصه که تقریبا از شهریور ۱۴۰۰ دیگه مشکل خاصی نداشت تا حدود آذر ماه که دوباره تمرینات ما به خاطر کلاسهای آنلاین سروش تق و لق شده بود و یه مقدار مکث هاش برگشت و یه هفته ای نمره اش ۱ شد. دوباره خودم رو جمع و جور کردم و سعی کردم تمرینات رو زمین نمونه. خلاصه که با کمک خدا و حمایتهای همیشگی آقای دکتر برزگر امسال سروش در آذر ماه ترخیص شد و وقتی بهش گفتم دیگه نمیخواد تمرین کنه انگار دنیا رو بهش داده بودن
راه سختی بود. مخصوصا اوایل که لکنت ها زیاد ودانش و توان من کم بود و یه بچه کوچیکتر و کرونا و شاغل بودن و … ولی خدا کمک کرد و گذشت.
از خوبی های لکنت هم براتون بگم. شاید اگر لکنت نبود توجه من به سروش بعد از بچه دوم و با این همه گرفتاری خیلی کم میشد. ولی لکنت اومد وبه من هشدار داد که یه جای کار میلنگه. و از دیگر برکات لکنت این که ما از بس از رو کتاب تمرین میکردیم سروش در ۵ سالگی بدون هیچ آموزشی خودش خوندن رو یاد گرفت! طوری که ما شوکه شدیم و الان که کلاس اوله من خداروشکر کمترین زمان رو لازمه برا تکالیفش بذارم. اینم به جای اون همه وقت تمرین که گذاشتیم
البته من خدمت اقای دکتر هم عرض کردم که هر چند ماه یکبار برای ویزیت زحمتشون میدیم چون واقعیت هنوز هم از لکنت میترسم
برای همه دوستان و عزیزان از صمیم قلب رسیدن به این مرحله رو آرزو میکنم. سخت هست ولی شدنیه